روايتگر داستان شاهزاده اي است که آخرين بازمانده از يک خاندان مهم و انقراض يافته است. او که ظاهرا گرفتار افسردگي روحي است و در واقع به نوعي ابلهي دچار است که به کلي قدرت اراده را از او سلب کرده از سفر سوئيس که مدتها به علل مزاجي در آن سکونت داشته، به ميهن بازميگردد. اين مرد تيره روز که اعتماد نامحدودي نسبت به ديگران در او پديد آمده با آنکه پيوسته حاضر است که خود را در راه کمک به ديگران فدا کند، هرگز موفق به اين کار نميشود.